عصر انتظار | ||
شبی پیامبر در خانه ی ام سلمه به سر می برد. اندکی از شب که گذشت، ام سلمه متوجه جای خالی حضرت شد و به جست و جوی ایشان رفت. ناگهان متوجه شد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کناری با خداوند خود چنین راز و نیاز می کند:الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً؛ پروردگارا، مرا یک چشم بر هم زدنی به خود وامگذار.» ام سلمه به گریه افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم متوجه او شد و سئوال کرد: «چرا گریه می کنی؟» ام سلمه گفت: «چرا گریه نکنم؟ تو با مقام بلندت و با آن که خداوند وعده داده که از گذشته و آینده ی تو چشم پوشی کرده، باز این چنین با خدا راز و نیاز می کنی. ما بر ترس و گریه سزاوارتریم.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «چگونه در امان باشم وقتی که خداوند، یک لحظه یونس را به حال خود واگذاشت و بر سرش آمد، آنچه آمد؟ منبع:عصرانتظار [ جمعه 94/4/26 ] [ 9:20 عصر ] [نویسنده:میثم میرزایی ]
[ نظرات () ]
|
||