از در که آمد داخل لباس جبهه تنش بود، برایش بزرگ بود آستین لباس و پاچه ی شلوار را چند تا زده بود، گفت میخواهم بروم جبهه، پدرش گفت تو هنوز بچه ای و برایت زود است، اما اصرار داشت برود میگفت مگر حضرت قاسم چندسالش بود که رفت و شهید شد؟ خدا مرا انتخاب کرده و رفت...
راوی: مادر بزرگوار شهید