پیچک

پمپ بنزین | یاس تم
وصیت نامه | آلودگی هوا
چهل شاخص | موسیقی
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصر انتظار
ذکر و کلام روز
تاریخ روز ذکر روزهای هفته
امکانات وبلاگ
دعای فرج وصیت شهدا

برای نمایش تصاویر گالری کلیک کنید


مهدویت امام زمان (عج)

 

در تاریخ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: در مسافرتی گروهی با رسول خدا همراه شدند و پس از طی مسافتی، برای ادای نماز و استراحت، از مرکب ها پیاده شدند. رسول خدا بعد از پیاده شدن به سوی آب رفت، ولی راهی نرفته بود که به طرف مرکب خویش بازگشت. اصحاب با خود گفتند لابد کار واجبی داشتند که مسیر رفته را بازگشتند و شاید قصد دارند مطلب مهمی را به ما بگویند. اما ایشان به سمت شتر خویش رفت و زانوهای شتر را بست و دو مرتبه به سوی آب روانه شد  .

 

عده ای گفتند: ای رسول خدا، چرا ما را فرمان ندادی که این کار را برایتان انجام دهیم و خود را به زحمت نیندازید. ما با افتخار آماده انجام فرامین شما هستیم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ فرمود: «هرگز از دیگران برای انجام کارهای شخصی خود کمک نخواهید و به دیگران اتکا نداشته باشید، ولو برای یک قطعه چوب مسواک باشد».

منبع:عصر انتظار


[ یکشنبه 94/5/11 ] [ 10:12 صبح ] [نویسنده:میثم میرزایی ] [ نظرات () ]

امام باقر علیه السلام می فرماید: «روزی اندکی حلوا برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردند، ولی آن حضرت میل نفرمود. عرض شد: آیا خوردن آن حرام است؟ فرمود: خیر، ولی دوست ندارم خود را به این گونه غذاها عادت دهم. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «أذهبتم طیّباتکم فی حیاتکم الدنیا؛ نعمت های پاکیزه ی خود را در زندگی دنیایتان صرف کردید .

منبع:عصر انتظار



[ چهارشنبه 94/5/7 ] [ 12:1 عصر ] [نویسنده:میثم میرزایی ] [ نظرات () ]

 

امام حسن علیه السلام ظرف شیری نزدیک آورد و به پدر شیر داد، آن حضرت کمی از آن را خورد، و فرمود: بقیه آن را برای اسیرتان (ابن ملجم) ببرید، و به امام حسن علیه السلام فرمود: به آن حقی که برگردن تو دارم، در لباس و غذا، آن چه می‌پوشید و می‌خورید به ابن ملجم نیز بپوشانید و بخورانید.

منبع:(بحارالانوار، ج 42، ص 289 )


[ شنبه 94/4/27 ] [ 11:55 عصر ] [نویسنده:میثم میرزایی ] [ نظرات () ]

شبی پیامبر در خانه ی ام سلمه به سر می برد. اندکی از شب که گذشت، ام سلمه متوجه جای خالی حضرت شد و به جست و جوی ایشان رفت. ناگهان متوجه شد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کناری با خداوند خود چنین راز و نیاز می کند:الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً؛ پروردگارا، مرا یک چشم بر هم زدنی به خود وامگذار.» ام سلمه به گریه افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم متوجه او شد و سئوال کرد: «چرا گریه می کنی؟» ام سلمه گفت: «چرا گریه نکنم؟ تو با مقام بلندت و با آن که خداوند وعده داده که از گذشته و آینده ی تو چشم پوشی کرده، باز این چنین با خدا راز و نیاز می کنی. ما بر ترس و گریه سزاوارتریم.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «چگونه در امان باشم وقتی که خداوند، یک لحظه یونس را به حال خود واگذاشت و بر سرش آمد، آنچه آمد؟

منبع:عصرانتظار


[ جمعه 94/4/26 ] [ 9:20 عصر ] [نویسنده:میثم میرزایی ] [ نظرات () ]
          

.: WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

لینک های مفید
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 23
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 56584